رفیق

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تنهایی» ثبت شده است


آره کلی مشکل دارم که نمیدونم کدوم یکی رو چه چوری حل کنم ...


شاید بگی ای بابا دوباره این شروع کرد تلخ گفتن ...


شاید ...


اما خوب مشکلات نیاز به یه امید داره تا بتونی اونو حل کنی ... امیدی مثل یه وفادار .... مثل یه رفیق


ما که دور و ورمون چنین چیزی نداریم ولی خب باید ادم جالبی باشه ...


تو این دوره و زمونه پیجیده نمیدونم کجا باید پیداش کنم .... اصلا چه شکلی .... مشکل اینجاست میگن شبیه همین آدمای دور و ورمونه ... ینی کدومشون میتونه باشه


واقعا بین این ادمایی با نگاه های سرد و بی روح میتونه اون رفیق باشه ... ادمایی که فقط به فکر خودشون هستن ... ادم هایی که برای بالا رفتن و پیشرفت کردن از شونه های دیگران استفاده میکنن ... ادمایی که چون بهشون ظلم شده برای ارامش خودشون به دیگران ظلم میکنن


نمیدونم ...


شاید جایی دیگر ... شاید همین جا ...


ولی بالاخره پیداش میکنم ...


به امید اون روز ...

  • ۴ نظر
  • ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۱۲
  • هامون

ای بــابــا

این دنیا هم هر روز یه رنگ ـه ... یه روز رنگ شاد ... یه روزم مشکی ...

ولی مثل این که جدیدا دنیا از رضا صادقی خوش اومده و همش ست مشکی میپوشه ... تازه همش هم میخونه: مشکی رنگ عشقه مثل رنگ چشای مهربونت ...


هــــی ماهم باید با این دنیا بسازیم ... چه میشه کرد ... دنیاست دیگه ...


ولی همه بدی های دنیا رو میشه تحمل کرد وقتی یه رفیق خوب کنارت باشه ... وقتی اون رفیق حکم داداش رو برات داشته باشه دیگه تلخی دنیا برات یه مزه شیرین میشه ... ولی خــــب اگه اون رفیق روزی کنارت نباشه دنیای شیرین هم کاری نمیتونه بکنه ....


میدونی چیه ... رفیق بودیم یه روزی ولی حالا اون با فرشته ها حال میکنه و من و زمینی ها دعوا ...


هــــــــی

  • ۳ نظر
  • ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۴۸
  • هامون

شاید تو راست میگی رفیق


تو مطلب قبلی گفتم .: تنهام رفیق :. بعد خب دوستان نظر دادن


تسنیم خانم میگفت زندگی رو تلخ نگیر ...

خب شاید حق با اون باشه ولی من میگم من زندگی رو تلخ نگرفتم اونه که منو ول نمیکه

شاید شما منو نشناسید ولی اگه از اطرافیانم بپرسید میگن خیلی شوخ شاد و بامزه است (وای چقدر از خودم تعریف کردم)

ولی مشکل من با درونم چیزی که همون اطرافیانم درباره اون چیزی نمیدونن البته خودم نخواستم اونا چیزی بدونن ...

چون باهاشون درد و دل کردم ولی همون حرف های تسنیم رو میزنن ... ومیدونم شاید اونا درست میگن ...


ولی



این دل آشوب من با این حرف ها آروم نمیشه ...


  • ۲ نظر
  • ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۲
  • هامون
سلام رفیق

این اولین مطلب من هستش ...

میخواستم درباره خیلی چیزها صحبت کنم ولی اصولا آدم صبوری هستم و کارهام رو آرام آرام انجام میدم پس شما هم عجله نکنید ...

این وبلاگ قراره کاغذی برای دل من باشه تا با رنگ قلبم این کاغذ رو رنگش کنم (اوو چه شاعرانه)
این وبلاگ قراره لحظات تنهایی من رو پر کنه
این وبلاگ قراره ...

خب فعلا کافیه ...

اینم از اولین مطلب من ...

دوباره به تاریکخانه من سری بزنید ...
  • ۱ نظر
  • ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۳۹
  • هامون